یکی مانده به آخر

بیا...
دستهایم را بگیر
زل بزن کف دست هایم
بگو از کدام خط گذشتیم که تمام شدیم
بگو از آنچه گذشت و من خواب بودم
غرق در یک رویای شیرین
همین یکبار بگو
بگو کدام کوه میان ما سد شد؟
بگو کدام دست...
کدام چشم....
کدام لبخند...
نترس
بزن
مانده یک تیر خلاص
ترسی ندارم از پایان
نقطه را هر کجا که تو بگذاری
من آنجا تمام می شوم
(هانیه یاری - دی 90)